اندکی صبر فرج نزدیک است ان شاء الله

شهادت رازی دارد که فقط خدا می داند
  • خانه 

قصه یاس را از پسرش بپرس

06 بهمن 1398 توسط اندکی صبر فرج نزدیک است ان شاء الله
قصه یاس را از پسرش بپرس

#به_قلم_خودم
#انشاء_قاصدک
قصه یاس را از پسرش بپرس
یکی از نعمت‌های که خداوند عزوجل به انسان ارزانی داشته فراموشیست. اگر فراموشی نبود مصیبت‌های که بر اثر گاه بلا گاه نکبت به انسان وارد می‌شد هر لحظه تازه می‌شد و صبر بر آن مشکل می‌شد.
بعضی بی خردان و سودجویان برای نفع بردن از این خصلت انسان دست روی اعتقادات شیعه می‌گذارند و آنها را مرتد و بی دین می‌نامند. فقط به این دلیل که بر مصیبت‌های چند صد سال پیش معصوم‌"علیه‌السلام” اشک می‌ریزند و مویه می‌کنند.
با ایرادی که به شیعه گرفته می‌شود شاید برای هر کسی این سؤال پیش بیاید که اگر فراموشی برای انسان است پس چرا مصیبت‌‌های معصومین‌"علیها‌السلام” هر سال از قبل تازه‌تر و جانگدازتر می‌شود؟ جواب این سؤال در آیه 6 سوره مبارکه اعلی نهفته است: سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى: ما تو را به قرائت درست وامى‌داریم، پس فراموش نخواهى کرد.


پیامبر"صلی‌الله‌علیه‌وآله” که هر چه دارد از وحى است، نگران فراموش کردن آن در آینده بود که خداوند به او وعده عدم فراموشى داد و به این صورت از خطر نسیان در امان ماند. معصوم‌"علیه‌السلام” چون ادامه رو راه پیامبر"صلی‌الله‌علیه‌وآله” می‌باشد این خصلت را از ایشان به ارث برده‌است.
پس معصوم‌"علیه‌السلام” با فراموشی بیگانه است. برای همین است که مصیبت‌های معصوم‌"علیه‌السلام” هیچوقت کهنه نمی‌شوند و هر بار که از هر یک از مصیبت‌های این عزیزان سخن گفته می‌شود دل‌ محبینشان داغدار می‌شود گویی بیش از چند روز از وقوع مصیبت نمی‌گذرد. مثل مصیبت بانوی دو عالم حضرت‌فاطمه‌زهرا"علیهاالسلام"…

در یکی از روزهای محرم بود که یکی دوستان کوثرنت مطلبی را نشر داد که برایم جای بسیار سؤال داشت. مطلب این بود:
امام‌حسن"علیه‌السلام” در واقعه کوچه حضور نداشتند.
در حالیکه ما بارها و بارها با شنیدن این مصیبت اشک ریختیم و دلمان به طپش افتاد. در همان روزها خواب عجیبی دیدم که گویی می‌خواست رد بر مطلب دوستمان چیزی را به من بفهماند در آن خواب دیدم:*(لطفا خواب را تعبیر نکنید)*

با دوستانم به سفر کربلا رفته‌بودیم. از امروز شهر مقدس کربلا همه چیز محیاتر و ساخته‌تر بود. بین‌الحرمین از اینی که هست باصفاتر و ایمن‌تر بود. گویی دوستانم را گم کرده‌بودم. در پی آنها بودم که هوس کردم کمی استراحت کنم. کنار تختی نشستم بانویی با چهره‌ای آفتاب خورده در کنارم نشست با هم هم صحبت شدیم خاطرم نیست چه می‌گفت ولی در حین صحبتش 2 حلقه فیروزه در کف دستش نشاند و سمت من گرفت. گفت مال تو! حلقه‌ها بسیار زیبا بود. دلم می‌خواست بردارم ولی؛ خجالت کشیدم. اینبار اصرار کرد و من هر دو حلقه را برداشتم و تشکر کردم. بعد بی مقدمه گفت: می‌خواهی قصه مادر را برایت بگویم؟ با تعجب گفتم: بله! به پشت سرش نگاه کرد. دیواره‌های بقیع نقش بست و روی دیوار جمله‌ای نوشت. دقیقا یادم نیست چه نوشت ولی خاطرم هست که نام بانو را بر دیوار حک کرد.


از خواب که بیدار شدم دغدغه ذهنم این بود آن خانم چه کسی بود؟ آن خواب چه تعبیری داشت؟ بعد از مدت‌ها که گذشت یادم به نوشته دوستمان افتاد که نوشته بود: امام‌حسن"علیه‌السلام در واقعه کوچه نبودند. تعبیرم این بود: شاید آن خانم می‌خواست به من بفهماند وقتی روضه خوان می‌گوید فضه به مولاعلی"علیه‌السلام” عرض کرد: همه را می‌توانم آرام کنم جز حسن"علیه‌السلام” یعنی خاطره کوچه لحظه‌ای از چشمان اما‌م حسن"علیه‌السلام” کنار نمی‌رفت. پس اگر در پی شنیدن داستان کوچه‌ای آن را از چشمان گریان امام‌حسن"علیه‌السلام” جویا شو.
التماس دعای فرج
‌

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بانگ هل من ناصر ینصرنی مولا! لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

اندکی صبر فرج نزدیک است ان شاء الله

انتشار: اندکی صبر فرج نزدیک است اللهم عجل لولیک الفرج ان شاء الله

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بانگ هل من ناصر ینصرنی مولا!
  • روزی که امام خواهد آمد
  • روضه علی اصغر"ع"
  • شیعه یعنی سلمان فارسی رحمة الله علیه
  • عَلَم عَلَم این یکی را بگیر قلم

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس